زن نویسنده؟ دمق

قصد دارم اینروزهارو بیشتر با دخترم بگذرونم شایدم اونم اذیتش کمتر شه صبحها شاید به پارک بریم و روی پاییز شهر قدم بزنیم 

اصلا حوصله نوشتن و خوندن رو حتی ندارم.. حوصله ام در رفته اس حتی چای هم افاقه نمیکند که نمیکند که نمیکند

نظرات 6 + ارسال نظر
مرد میانسال دوشنبه 30 شهریور 1394 ساعت 12:21 http://www.ansd.blogsky.com

سلام
ممنون سرزدی...
نظرت خیلی دلگرم کننده و انرژی بخش بود...
روز خوبی داشته باشی...

سلام خواهش میکنم
و ممنون

.. یکشنبه 29 شهریور 1394 ساعت 08:02

خیلی عالیست روزی دخترتان بزرگ می شود و عکس کودکی اش را می نگرید و از اینکه قدر وقت را دانسته بودید و با دختر نازتان از پائیز زیبا لذت برده بودید آن روزگاران آینده هم مسرور شاد می شوید ان شا ا....
از خواص سنگ نمک و زیبایی هایی نوری که با یک شمع یا لامپ کوچک در آن دل را نورانی و احساس آرامش خاطر را زیاد می کند هم بهره ببرید .

البته من از نوزادی اش خیلی براش شعر میگفتم نامه های عاشقانه می نوشتم کلی از این کارا حال ام متاسفانه خیلی اخلاق اش مثل منه مثلا بعضی وقتا با یکم صدام بالا میره میگه با من بلند صحبت نکن طاقت ندارم و اینکه دوست داره همش باهاش بازی کنم و متاسفانه زیادی ا حساساتیه و حتی تقلید حرفای منو داره زو دم دلش میگیره زو دم گریه میکنه در کل عینهو مهمانش لوس شده

The Equalizer شنبه 28 شهریور 1394 ساعت 17:39 http://lopoo.blogsky.com

کی دیگه حوصله داره..

نه اینجورام نیست همیشه

مرد میانسال شنبه 28 شهریور 1394 ساعت 17:32 http://ansd.blogsky.com/

عصر بخیر
این اخلاق مختص شما نیست و تقریباً همه گیره...
همون توجه ویژه به دختر تون از همه چی مهمتره...
موفق باشی...

اره اونوقتا یه وبلاگ مو هی آدرس عوض میکردم تا تقی به توقی میخورد شبیه همون خرس عروسکی شما

medes شنبه 28 شهریور 1394 ساعت 17:28

تو از اونایی هستی که یک فلاکس چایی می خورن در ساعت؟
حتما سیگار هم می کشی قایمکی ولی رو نمی کنی

راستی منم به درد تو مبتلام یک عالمه داستان توی هنم دارم که بنویسم اما بعد از نوشتن دو تا داستان کامل و 2 تا نیمه کاره دیگه دستم به نوشتن نمی ره خیلی وقته نمی نویسم به نظرم رگ نوشتنم خشکیده تو اگر خوب شدی بهم بگو چی کردی

چایی که خیلی میخورم اما سیگار نه. مگه بیکارم قائم کنم اگه بکشم که مینویسم دیگه.. من اصلا نمیتونم که ننویسم با هر بهونه ای مینویسم اینو دوستان وب نویسم خوب میدونن حتی اگه هزار بار خداحافظی کنم و برم

سید شنبه 28 شهریور 1394 ساعت 17:24 http://land-afg.blogsky.com

'' هرچه مولوی احمق و بی سوادتان بهت یاد داده رو از سرت پرت کن بیرون. در دنیا فقط یه گناه وجود داره اونم دزدی هست. اگه به کسی دروغ گفتی حق او را از دانستن حقیقت ازش دزدیدی.اگر کسی رو به قتل رسوندی حق خانواده اون فرد رو از بودنش ازشون دزدیدی"
دیالوگ ماندگار کتاب و فیلم باد بادک باز

قشنگه

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.