یک زن ژورنالیسم نویس  ساده
یک زن ژورنالیسم نویس  ساده

یک زن ژورنالیسم نویس ساده

کتاب و داستان

از داستانهای کتاب دلتنگی های نقاش خیابان چهل و هشتم



دیشب یه داستان از چی دی سلینجر خوندم ترجمه احمد گلشیری چند وقت پیشم خونده بودمش البته داستان کمی با فرهنگ و آداب و سنتهای ما متفاوته دوباره خوندنش باعث شد اون دید منفی رو بهش نداشته باشم و از زاویه دیگری به داستان نگاه کردم.. از یک نگاه جدید  اسم شم بود یک روز خوش.. برای.. البته چون اینجا دارم داستانهایی میخونم رو می زارم در ادامه میزارمش البته گذاشتن داستان صرف تایید داستان نیست نوعی نگاه نویسنده اس که بسته به مکان و فضا و شرایط زندگیش داره و من گاها فقط میخونمش داستان آقای چخوف پست قبلی رو هم که خوندم خیلی بهم نچسبید.. خوندن هر داستان یه تجربه اس و احترام گذاشتن به نویسنده اشه.. خیلی جالبه که فضای فکری هر نویسنده متفاوته شبیه آدمهای اطرافمان و آقای میم عزیزمیگوید خود سانسوری نکنید که آفت بزرگیست در نوشتن.. و مدام تاکید میکند که آهای اهالی قلم  لطفا خودتان را سانسور نکنید 

هرکار کردم ارسال نشد داستان نمیدونم چرا.. 




 

ادامه مطلب ...